خانواده سالم..

به دختر افتاب مهتاب ندیده نیست.

به شغل خوب نیست.

به محل زندگی و شهر نیست.

فرهنگ ادما هیچ جوره باهم جور در نمیاد..

از این افکار مزخرف خستم.

از جامعه خراب و کثیف خستم.

از کشته شدن یه دختر به خاطر تجاوزی که گردن خودش نبوده و پدری که جهت از بین نرفتن ابروش دخترش رو کشته..

از باکره نبودنی که شده ملاک براتون ! پرده ای که علم ردش کرده...
باباش رفتگر بود شد بد
ولی باباش شرکت داشت شد خوب
حالم بهم میخوره از روزایی که از مدرسه برمیگشتم و اولین سوال بعد معرفی دوستم شغل پدرش بود..

نه فقط اینا

از هر چی چارچوب و قانونه عوقم میگیره..

انقدر خستم

انقدر روانی ام

دیگه هیچی رو نمیکشم

سردرد داره از پا درم میاره

میشه حالا نمیرم؟

میشه یه روز که خیلی خوشم بمیرم؟

نمیدونم این کوفتی قلبمه توموره چه کوفتیه سینم ترکید..

ولی کاش کاری نمیکردی که الان نتونم بیام کنارت بشنم

دستتو بگیرم و بگم

تو این دنیا ..

پر  از الودگی .. پر از چیزای شیمیایی

بدنت الان اون قرصو نیاز داره

اگه میخوای بگی میتونی درد رو تحمل کنی فقط داری خودتو عذاب میدی

البته خودمم خیلی وقته سراغشون نمیرم..

ولی خب چیزی که از خودت تو ذهنم ساختی بهم همچین اجازه ای رو نمیده...

_کاش الان مجبور نبودم دوباره لباس مشکی رنگم رو پرو کنم

_چیزی بود خ میشنوم