خودم تجربه اش نکردم ولی به نظرم.. داشتن دوستی که به محض اینکه میفهمه نیاز داری تا پیشت باشه یا حالت خوب نیست، خودشو تو هر شرایطی میرسونه و میاد پیشت حس خوبیه..
یه حسی با رنگ ابی اسمونی کنار خاکستری روشن :)🩵🩶
_کسی که بَلَدِت باشه گاهی میتونه حتی بیشتر از چیزی که تو پنهان کردی رو بفهمه،
هر چند که ممکنه مخفیکار خوبی باشی!
پ.ن:ولی متاسفانه یا خوشبختانه فهمیدم که هیچوقت درست یادَم نگرفتی...یا شایدم اشتباه من بود که فکر میکردم با نمایش دادن خود واقعیم میتونی/تلاش میکنی حتی یذره درکم کنی و بَلَدَم بشی.. :))))
مکان امن میتونه یه آدم باشه کسی که حس خونه رو میده ...
میتونه کنار یه مترسک باشه تو یه مزرعه که از قضا برای ترسوندن پرنده هاست و البته قابل اعتماد کشاورز..
یا شاید هم صداها ، رنگ ها و گل ها بتونن مکان امن باشن؟
مثلا صدای باد بین درخت های بید یا صدای برخورد کردن موج های دریا با سنگ های ساحل یا صدای خنده هاش؟
مکان امنم اگه رنگ بود... میشد آبی به رنگ آرامش وجودش، به رنگ آبی آسمون پر از ابر وسط بهار
یا اگه گل بود میشد کیهان شکلاتی با بوی عمیق شکلات آخه شکلات برای سردرد های میگرنی من خوب نیست اما...
معتادشم یا ممکنه وسط یه تونل بلا استفاده تاریک باشه که فقط برای فرار از دست آدم هاس شاید هم آغوشش؟
دنیا رو چه دیدی؟ اما در آخر به معنای واقعی کلمه مکان امنم یه چمنزاره تو لحظه غروب کردن آفتاب..
وسط یه روستا که کیلومتر ها دور از شهره وقتی برقا خاموش میشه بشه تا عمق کهکشان راه شیری چشم هاش رو دید..