-رومئو.
+چیه ژولیت؟
-ناراحت نمیشی؟
+ازچی؟
-از اینکه بی اجازه میام تو خوابت!
+ما از ترس واقعیت به خواب پناه می‌بریم...
اینجا هیچکس اذیتمون نمیکنه نه؟
-میگن عشق کوره...ما کوریم؟
دستش رو به نرمه ی گوشش کشید و
چشمهاش رو با آرامش روی هم گذاشت:
+ما عاشقیم.
-پس چرا اذیتمون میکنن؟!
+چون اونا کورن...ولی از نفرت کورن!